جدول جو
جدول جو

معنی مار کوه - جستجوی لغت در جدول جو

مار کوه
کوه و قلعه ای با همین نام در مشرق شهرک کتالم رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ فَ / فِ)
دینور. (مفاتیح العلوم). و دینور را بدان جهت ماه کوفه نامیدند که اهل کوفه آن را فتح کردند. (از معجم البلدان). و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره شود
لغت نامه دهخدا
موضعی در جنوب حوضۀ رود خانه لار، (مازندران و استراباد رابینو ص 41 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 26هزارگزی شمال باختری کرمانشاه، با 163 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش، واقع در 8هزارگزی خاور هشتپر با 1095 تن سکنه، آب آن از گرگانرود و چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام کوهی است به اصفهان، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
سلسله کوههائی است در خوزستان که از شمال به جنوب امتداد دارد و به بستررود کارون میرسد و قلۀ آن 4117 متر ارتفاع دارد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر غربی نخچوان بر چهارده فرسنگی شهر است و کوهی سخت بلند است و از سی چهل فرسنگ دیدار دهد و قله اش هرگز از برف خالی نبود و اکثر اوقات در برف مخفی باشد، دورش سی فرسنگ بود. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 200)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در هشت هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 48هزارگزی شمال راه بهبهان به آغاجاری واقع است، ناحیه ای است کوهستانی، گرمسیر، مالاریایی، و سکنۀ آن 150 تن میباشد، شغل اهالی صنایع دستی، قالی، قالیچه، جوال و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، 60 هزارگزی شمال باختری خوسف 30 هزارگزی شمال خاوری خور، جلگه، گرم سیر با 326 تن سکنه، آب از قنات محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت، مالداری، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان زیر کوه بخش قاین شهرستان بیرجند 118 هزارگزی جنوب خاوری قاین، کوهستانی سردسیر با 16 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 10 هزارگزی شمال خاور لنگه بر کنار راه عمومی لنگه به بندرعباس واقع شده و 26 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کوهی که از جنس سنگ خاره باشد، کنایه از محکمی و صلابت است:
پس و پیش را کرد چون خاره کوه
برانگیخت قلبی ثریا شکوه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام بادی که در بابل سر و نواحی آن از آغاز شبانگاه تا بامداد وزد و در اول گرم و سپس خنک باشد. در تابستان هوا را خنک و در زمستان سرد کند، طمطراق و رجزخوانی:
یکی نامه بنوشت پر باد و دم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت باباد و دم
که قیصر چرا کرد با من ستم.
فردوسی.
کجا خواهران جهاندار جم
کجا نامداران با باد و دم ؟
فردوسی.
، لاف. دعوی باطل:
یکسره میره همه باد است و دم
یکدله میره همه مکر و مریست.
حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی).
، اشتلم:
فریدون فرخ که با داغ و درد
بگیتی درون دیده پرآب کرد...
ز تور و ز سلم آمد این باد و دم
که بر ایرج آمد از ایشان ستم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قلعه ای است در هرات و نام دیگر آن اشکلجه یا اسکلجو است. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو چ تهران و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 372 و 373 و 375 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منار کله
تصویر منار کله
کله منار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مار بوآ
تصویر مار بوآ
اژدر مار بر غمان
فرهنگ لغت هوشیار
مرغ تخمی، مرغ مادر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شیرگاه سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
قارن کوه از کوه های مرکزی مازندران استدر حدود العالم آمده
فرهنگ گویش مازندرانی
شب اول عروسی که وسایل مورد نیاز میهمانی آن از سوی وابستگان
فرهنگ گویش مازندرانی
ساختمان چوب که پلورها از چهارسمت دیواره های اتاق جلوتر روند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلاردشت در حوزه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست درخت، پوست تازه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
کومه ی درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بدون درخت البرز، مراتع بی درخت البرز در ارتفاعات
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع رامسر، پایین کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار راه
فرهنگ گویش مازندرانی
خوبی و خصلت مادر را به ارث بردن
فرهنگ گویش مازندرانی